لبخند خود را نثار تمام سنگريزه هايي کن که پایت را خراشیدند

سلام 

عرض تسلیت به مناسبت محرم  

امام علی(علیه السلام) فرمودند :

تمام نیکی ها در سه چیز نهفته است : 

نگاه کردن، سکوت و سخن گفتن،

 پس هر نگاهی که در او عبرت نباشد، خطا است

 و هر سکوتی که در آن تفکر نباشد بیهوده است

 و هر سخنی که در او یاد خدا نباشد، بی معنی است.

:))))))))))))))))

آیت الله اراکی فرمودند: 

 شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟ جواب داد: هدیه مولایم حسین است! گفتم چطور؟ 

 با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد 

 آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (ع) آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم! 

همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست جواب عشق به مولایش امام حسین (ع) بود 

 السلام علی الحسین  

التماس دعا  

از آیت الله میرزا جواد آقای ملکی  

********************************* 

 در وجود من عشق حضور دارد، 

محبت هست دنیا و زندگی باهم دوستند 

 روزگاردرمیانه گذری میکند 

 سختی می آید و خوشی در پس آن 

 غم را با عشق می پذیرم وشادی را با لبخند 

 همه را دوست دارم ،حتی اگر روزگار انگ بدی به آنها چسبانده باشد 

 واقعا ممکنه آدم به همچین حسی برسه؟!  

+++++++++++++++++++++++++++++++++++ 

 •کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را  

اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر 

 و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.  

کم کم یاد میگیری که  

حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری 

 ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ 

 •باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی... باشی تا برایت گل بیاورد. یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی پای هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی. زندگي را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترين قله ها رسيدي لبخند خود را نثار تمام سنگريزه هايي کن که پايت را خراشيدند  

############################### 

 عشق تنها ميبخشد داد، داد و ستدي در بين نيست 

 از اين رو سود و زياني در کار نيست 

 عشق از بخشيدن لذت ميبرد همانگونه که گل از عطر افشاني لذت ميبرد 

 چرا بايد بترسند؟ چرابايد بترسي؟  

به ياد آر: ترس و عشق هرگز با هم سر نميکنند، نميتوانند با هم باشند هم زيستي اين دو ممکن نيست  

ترس درست قطب مخالف عشق است 

 بگذار خنده ات خنده اي تام وتمام باشد! 

 D:D:D:

دلتنگی خوشه ی انگور سیاه است

لگدکوبش کن...
لگدکوبش کن...

بگذار ساعتی سربسته بماند
مستت می کند اندوه ...  

التماس دعا 

پ.ن:  

1همیشه چرخ این دنیا دقیقا عکس میچرخد/که از درمان هم آخر سر فقط نامرد می ماند  

2نمیدونم چرا چندوقته این جوری شده خاندان ما 

 تا الان 4-5 نفر پشت سر هم فوت کردن 

 4-5 مورد دزدی داشتیم 

 1نفر هم دیشب تصادف کرد 

 واقعا چرا؟!  

من مانده ام مهجور از او دل خسته و رنجور از او /گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود

سلاااااام  

 

پیامبخدا صلی الله علیه و آله: سه خصلت است که هر کس آنها را داشته باشد، یا یکی از آنها در او باشد روز قیامت در سایه عرش خداوند عزوجل است، روزی که هیچ سایه ای جز سایه ی او نیست،… مردی که از برادر مسلمان خود عیبی نگیرد تا آنگاه که آن عیب را از خودش دور کند؛ و آدمی هر عیبی که از خود برطرف سازد، عیبی دیگر در نظرش آشکار می شود.آدمی همین را بس که به رفع معایب خود پردازد و از پرداختن به عیب های مردم باز ایستد

///////////////////////////////////////////// 

هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز

تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز

به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم

که می‌کشی تو ز عبد فراری خود ناز

 

××××××××××××××××××××××××××

قدرت عهد شباب

طی شد این عمر تودانی به چه سان                        

پوچ و بس تند ، چنان باد دمان

همه تقصیر من است اینکه خود می دانم

که نکردم فکری

که تامل ننمودم روزی،ساعتی یا آنی

که چه سان می گذرد عمر گران؟

کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان

که پس از این دگش فرصت خندیدن نیست

بایدش نالیدن

من نپرسیدم هیچ، که پس از این ز چه رو

بایدم نالیدن

هیچکس نیز نگفت ؛ زندگی چیست؟ چرا می اییم؟

بعد از این چند صباح،به کجا باید رفت

به چه سان باید رفت

با کدامین توشه به سفر باید رفت

من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز نگفت

نوجوانی سپری گشت به بازی به فراغت به نشاط

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

بعد از آن باز نفهمیدم  من، که چسان دی بگذشت

لیک گفتند همه : که جوان است هنوز

بگذارید جوانی بکند...

بهره عمر برد، کامروایی بکند

بگذارید که خوش باشد و مست

بعد از این باز ورا عمری هست

یک نفر بانگ برآورد که او

از هم اکنون باید فکر آینده کند

دیگری آوا داد

که چو فردا بشود فکر فردا بکند

سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت

بگذرد امروزش همچنین فردایش

با همه این احوال

من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت

نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی

عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی

آن همه قدرت و نیروی عظیم

به چه ره مصرف گشت

چه توانی که ز کف دادم مفت

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

قدرت عهد شباب می توانست مرا ا به خدا پیش برد

قدرت عهد شباب می توانست مرا ا به خدا پیش برد

لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات

آن کسانی که نمی دانستند زندگی یعنی چه

رهنمایم بودند

عمرشان طی می شد

بیخود و بیهوده

و مرا می گفتند که چو آ« ها باشم

که چو آنها دائم فکر خوردن باشم

فکر گشتن باشم

فکر تامین معاش فکر ثروت باشم

فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم

کس مرا هیچ نگفت زندگی ثروت نیست

زندگی داشتن همسر نیست

زندگانی کردن فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش می فهمم

حال می پندارم

هدف از زیستن این است عزیز

من شدم خلق که با عزمی جزم پای از بند هوا ها گسلم

پای در راه حقایق بنهم

با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل

مملو از عشق و جوانمردی و زهد

در ره کشف حقایق کوشم

شربت جرات و امید و شهامت نوشم

زره جنگ برای بد و ناحق پوشم

ره حق پویم و حق جویم و بس حق گویم

آنچ آموخته ایم بر دگران نیز نکو آموزم

من شدم خلق که مثمر باشم نه چنینزاید و بی جوش و خروش

عمر بر باد به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش می فهمم

کین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت

کودکی در غفلت

نوجوانی و جوانی در شهوت

وقت پیری حسرت

محمد حسن بهجتی(شفق)

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 

رسول اکرم صل الله علیه و آله  : در سفارش به ابوذر فرمود: باید آنچه از عیوب خود می دانی تو را از خورده گیری بر مردم باز دارد ،و بر آنان به سبب کارهایی که خودت مانند آنها را انجام می دهی خشم مگیر.

 

**************************************

صفتی که همه«مردها»یا  همه«زن ها»را شامل شود،وجود ندارد؛جنسیت،ملاک درستی برای تقسیم بندی اخلاقی نیست.

################################

 

تیتراژ سریال«پرده نشین»واقعا قشنگه:

 

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است 
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من  نه این که مرا شعر تازه نیست  
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست          
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود              
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم       
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمد علی بهمنی

 

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی

و من عجیب ؛ به آغوش تو

از آن سوی فاصله ها

خو گرفته ام  

 

 

التماس دعااااااااااا  

_____________________

پ.ن: 

درسا خیلی سنگین شده،دعام کنید خواهشا  

دست از پا خطا کنی تعویض میشوی......همین حوالی کسی شبیه توست.......این است پیام عشق های امروزی... 

همچو باران باش.....رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن.....

سلام

 

پیامبر اکرم ص فرمودند :

هیچ نمازی نیست مگر این که چون وقت آن فرا می رسد فرشته ای درپیش روی مردمان ندا می کند: ای مردم! برخیزید به سوی آتشی که بر پشت خودافروخته اید، تا آن را با نماز خویش خاموش کنید.

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××

از شیخ بهایے پرسیدند :
خیلے سخت مے گذرد،

چـه باید کرد ؟
شیخ مے فرماید :

خودت که مےگویے،

سخت مےگذرد،

سخت کــه نمےماند !
پس خـــدا را شکــر،

کــه مےگذرد و نمےماند !!! 

########################### 

 

امام حسن عسگری(ع):کم آسایش ترین مردم کینه توزان هستند.

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 

امام على عليه السلام:        

العُبوديَّهُ خَمسَهُ أشياءَ : خَلاءُ البَطنِ ، وَ قِراءةُ القرآنِ، وقِيامُ اللَّيلِ ، والتَّضَرُّعُ عِندَ الصُّبحِ ، والبُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّه؛

بندگى در پنج چيز اســت : اندرون از طعام تهى داشتن ، قرآن خواندن ، شب را به عبادت گذراندن و هنگام صبح زارى كردن (به درگاه خداوند) و گريستن از ترس خدا .

(مستدرك الوسائل، ج 11، ص 244، ح 12875 - منتخب ميزان الحكمة، ص 354)

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" 

 

جمله ای را حضرت امام(رضوان الله علیه)از استادشان عارف واصل؛ آیة الله شاه آبادی(ره) نقل می کنند که موعظه ای تکان دهنده است:

« شیطان سگِ درگاه خداست، اگر کسی با خدا آشنا باشد به او عو نمی کند و او را اذیت نمی کند.
 سگِ درِ خانه، آشنایان صاحبخانه را دنبال نمی کند! »

پس اگر شیطان با کسی گلاویز می شود و مدام برایش پارس می کند بداند هنوز با خدا آشنا نشده؛ اخلاص ندارد. فراموش نکنیم که تنها راه خلاصی از این سگ، یک اشاره صاحبخانه است: رهایش کن، غریبه نیست، خودی و آشناست.

 

************************************  

 

خدایا مرا در نکوهش کسی که عطایش را از من دریغ کرده آزمایش

 مفرما که در نهایت هر بخشش و دریغی از آن توست .

علی(ع)

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

از امام صادق علیه السلام پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟

فرمودند بر چهار اصل:

1. دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد، پس آرام شدم؛

2. و دانستم که خدا مرا می‌بیند، پس حیا کردم؛

3. و دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد، پس تلاش کردم؛

4. و دانستم که پایان کارم مرگ است، پس مهیا شدم.

 

بحار الانوار، ج 75، ص 228؛مستدرک الوسائل، ج 12، ص 172

 _______________________________________

 

تمام شهر از بس عاشقی کردند قهارند… 


من اما تو را ناشیانه دوست دارم !

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

دیوانه وار پشت سرش دویدم

از پله ها پایین رفتم

فریاد زدم:«شوخی بود؛ باورکن»

از پیش من، نرو!

لبخندی ترسناک چهره اش را پوشاند و به سردی گفت:

«در باد نایست، سرما میخوری.»

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ 

خدا را سپاس 


من میتونم راه برم 

  

کسانی هستند که هیچوقت نتونسته اند حتی یک قدم بردارند 

 

++++++++++++++++++++++++++++++  

 شعر احمد سوسرایی

نگاهشکهکشانراتابمیداد
شب
تاریکرامهتابمیداد

اگر
یکدستدرتنداشتعباس
!
تمام
  کربلاراآبمیداد

*************************** 

من خیلی شعرهای مولانا رو دوست دارم   

يار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

يار تويي غار تويي خواجه نگهدار مرا

نوح تويي روح تويي فاتح و مفتوح تويي

سينه مشروح تويي بر در اسرار مرا

نور تويي سور تويي دولت منصور تويي

مرغ که طور تويي خسته به منقار مرا

قطره تويي بحر تويي لطف تويي قهر تويي

قند تويي زهر تويي بيش ميازار مرا

حجره خورشيد تويي خانه ناهيد تويي

روضه اوميد تويي راه ده اي يار مرا

روز تويي روزه تويي حاصل دريوزه تويي

آب تويي کوزه تويي آب ده اين بار مرا

دانه تويي دام تويي باده تويي جام تويي

پخته تويي خام تويي خام بمگذار مرا

اين تن اگر کم تندي راه دلم کم زندي

راه شدي تا نبدي اين همه گفتار مرا

__________________________________  

 

 من عاشق این جمله ی حضرت زهرا هستم که به امام حسن و امام حسین میگفت:  

 

یا قره عینی و ثمره فوادی  

 

تا بعد کلی التماس دعا

_______________________________________

+وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست...!!!

- آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشه ی من و تو...

- خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است...

- خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند...!!

آمـــــــــــــین!

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود/ای مایه قرار دل بی قرار من

سلام

«همه جا سیاهه دلم گرفته حوصلم سر رفته»

پروردگارا!ای تو که بنده ی ضعیف خویش را در پناه قدرت علیای خود از حوادث پناه میدهی.

تو که وحشت و هراس را به آرامش و ایمنی تبدیل می فرمایی.

من اکنون موجودی گناهکارم و یاری جز تو ندارم.مرا طاقت غضب تو نباشد وکسی که از من پشتیبانی کند جز تو نیست.همی دانم که به زودی به سوی تو باز خواهم گشت و از لقای تو هراس همی دارم و کسی را نشناسم که هیجان هراس را در ضمیرم آرام سازد.جز ذات اقدس و اعلای تو کسی را نشناسم که آرام بخش خاطر من باشد.

تو مرا می ترسانی آن کیست که ایمنم سازد؟

تو تنهایم کرده ای ،کو دوستی که در تنهایی من به فریادم رسد.تو ضعیفم کرده ای ،کو آن دست توانا که تقویتم کند.

تنها تویی که می توانی ایمنم بداری ،تویی که می توانی در تنهایی یار من باشی ،تویی که توانایی و به روزگار ضعف من میتوانی از من دستگیری کنی.

تو پروردگار دانا و توانای منی و من بنده ی نادان و ناتوان تو باشم ،تو غالب و چیره ای و من مغلوب و محکوم.

زمام امور به دست توست و رشته ی فکرها و اندیشه ها را اراده ی عالیه ی تو بجنباند .به سوی تو فرار کنیم و به تو پناه آوریم.

به روان مقدس محمد  آل محمد رحمت فرست و به درگاه خویش پناهم ده وآرزوی مرا برآور.

پروردگارا!اگر روی کریم خویش را از من برگردانی و از فضل عمیم خویش محرومم داری راه فرار مرا به سوی خود ببندی ومرا در پناه درگاهت نپذیری چه خواهم کرد؟راهی که مرا به سر منزل مقصود رساند جز راه تو نشناسم و دستی که آرزوی مرا برآورد جز دست تو نیست. اگر کائنات به کمک من برخیزد هرگز نتواند آنچه را که از تو خواهم به من رسانند.

من بنده ی ذلیل تو باشم و جز ذات اعلای تو هیچکس بر سرنوشت من حکومت ندارد.

در برابر اراده ی علیای تو اراده ای ندارم و آن فرمان شکست ناپذیر توست که بر ذات وجود من مسلط است.

خداوندا!در آن لحظه که چشم از این جهان بپوشم و راه به جهان جاوید برگیرم تقوا را توشه ی سفرم گردان و رحمت واسعه ات را سرمنزل مقصود من ساز و عنایت فرمای تا از در رضای تو راه به بهشت زیبای تو بیابم و در جوار مانوس و محبوب تو آرام گیرم.

پروردگارا!آن نیرو به من بخش که به خاطر تو هر رنجی را بتوانم پذیرفت.

پروردگارا!همواره از مردم پست و پلید به دورم دار.قلبم را آنچنان از این قوم بترسان که هرگز به همدمی و هم نشینیشان هوس نکنم ودر عوض مرا به جوار خویشتن انس و الفت بخش و دوستانت را با من دوست ساز.

خواسته های من از دست توانای تو آسان برآید زیرا تو بر آنچه خواهی توانا باشی.یا ارحم الراحمین.

 قسمتی از مناجات «به هنگام اندوه از گناه» صحیفه سجادیه

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی وارد خونه شدیم جسد پدربزرگم(که ما بهش میگیم آق بزرگ) روی تختش بود و همه تو اتاقش بودن

و یه ملحفه ی سفید هم روش کشیده شده بود

یاد اون اس.ام.اس افتادم:

یک روز یک ملحفه ی سفید پایان میدهد به من.........

ملحفه رو از روی صورتش زدم کنار میخواستم ببینمش

خیلی پیر بود خیـــــــــــــــلــــــــــــــــــــــی (هم پیر هم خیلی خیلی لاغر هیچی ازش نمونده بود )

این دفعه دیگه جدی جدی چشاشو بسته بود و قرار هم نبود که باز کنه

موقع تلقین دادن هم دیدمش توی قبر

وحشت ناک بود

خیلی عمیق بود

به این فک کردم که قراره منم یه روز اونجا بخوابم

روزی که دیگه بعدش فردایی ندارم که تو عالم ماده چشمامو باز کنم

خیلی به نظرم تنها میومد

دیگه وقتی آدم بمیره تنهاست

جدی جدی تنهاست

(تو روانشناسی دو نوع تنهایی داریم:تنهایی فیزیکی که کسی پیشت نیست و تنهایی هیجانی که آدمایی که دوسشون داری اونطوری که میخوای(باکیفیتی که مد نظر هر فرده)در کنارت نیستن/وقتی تو قبر دیدمش  با خودم فک میکردم که اون واقعا تنهاست و هردونوع تنهایی رو داره تجربه میکنه)

دوست نداشتم بترسه و احساس تنهایی بکنه

دلم براش تنگ شده:(

 اون الان دستش کوتاهه از این دنیا/سوده به من و سعیده گفت به جای گریه قرآن بخونید گریه بهش کمکی نمیکنه اون الان دچار حیرانی و ترس

براش دعا کنید خواهشا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو خامشی، که بخواند؟
تو می روی
، که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟"
شفیعی کدکنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ﮔﺮﮒﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻋﺎﺷﻖ ﻃﻌﻤﻪ ﺍﺵ ...
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪ
ﺑﻮﯾﯿﺪﺵ
ﺑﻮﺳﯿﺪﺵ ﻭ
ﺑﺎ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪ ...
ﺍﻓﺴﻮﺱ ...
" ﺫﺍﺕ " ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ !!...
ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺳﻠﻄﺎﻥِ ﺟﻨﮔــَـﻠَﻨﺪ !
ﻭ ﺑﺒﺮ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﯿﻮﺍﻥِ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ!
ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﻩَ ﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭِ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ
ﺩﺭ ﺳﯿـــﺮﮎ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﭙَﺮﻧﺪ !
ﻭﻟــﯽ " ﮔﺮﮒ " ﺭﺍﻡ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ !
ﻫﻤـــﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ " ﮔﺮﮒ "
ﺣُــﮑﻤﺶ " ﻣـــَـــﺮﮒ " ﺍﺳﺖ

********************************


کاش جايمان عوض ميشد

تا

تو ميدانستي

که چقدر "بي انصافي"

و

من

ميدانستم

"چرا"....

**********************

هیچگاه کلید خوشبختی تان را در جیب دیگران قرار ندهید!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

مولا علی (ع‌):

 پروردگارا! بعد از آن‌ همه‌ گناه‌ و معصيت‌ و تقصير كه‌ به‌ خود ستم‌ نمودم‌ در خانه‌ تو آمــدم‌، معذرت‌ مي‌خواهم‌، پشيمان‌ شده‌ام‌ و خجالت‌ مي‌كشم‌. از تو طلب‌ عفو و آمرزش‌ مي‌كنم‌، به‌ پناه‌ تو آمدم‌ و اقرار به‌ گناه‌ خود نمودم‌ و اعتراف‌ كردم‌ كه‌ نمي‌ توانم‌ از دايره‌ حكومت‌ تو به‌ جاي‌ ديگر فرار كنم‌ و پناه گاهــي‌ ندارم‌ تا از كفر و گناه‌ خود به‌ آن جا پناه‌ ببرم‌، جز اين‌ كه‌ توبه‌ مرا بپذيري‌ و مرا در ميدان‌ رحمت‌ و بركات‌ خود قراردهي‌ . پس‌ اي‌ خداي‌ من‌، پروردگار مــن‌، عذر مرا بپذير و در اين‌ همه‌ بلاها كه‌ سر خود آورده‌ام‌ و به‌ خود ضرر زده‌ام‌ به‌ من‌ رحم‌ كن‌ و مرا از قيد هواي‌ نفس‌ و حاكميت‌ جهل‌ آزاد كن‌.

       کتاب شرح دعای کمیل- محمد علی(فامیلیشو نمیدونم)

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤                     

ﺗﻮ ﭘﺎﺳﺎﮊﻫﺎ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﻦ
ﺑﻌﻀﯽ ﻣﺮﺩﺍ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻧﻮﻣﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ
ﭼﻮﻥ ﺍﮔﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻭﻝ ﮐﻨﻦ ﻣﯿﺮﻥ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻦ .
ﺭﻣﺎﻧﺘﯿﮏ ﺑﻨﻈﺮ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯾﻪ..!!!

 ×××××××××××××××××××××××××××××××××

 امام سجّاد (ع):

مَن عَمِلَ بما افتَرَضَ اللهُ عَلَیهِ فَهُوَ مِن خَیر النَّاس؛

کسی که به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل کند از بهترین مردمان است.

(جهاد النفس، ح 237)

التماس دعا

ماگذشتیم وگذشت آنچه توکردی باما توبمان با دگران وای به حال دگران

سلام

 امام باقر عليه السلام :

لَمّا قالَ لَهُ رَجُلٌ إِنّى ضَعيفُ العَمَلِ قَليلُ الصَّلاةِ قَليلُ الصَّومِ وَلكِن أَرجو أَن لا آكُلَ إِلاّ حَلالاً وَلا أَنكَحَ إِلاّ حَلالاً: وَأَىُّ جِهادٍ أَفضَلُ مِن عِفَّةِ بَطنٍ وَفَرجٍ؟!؛
در پاسخ به كسى كه عرض كرد: من در عمل ناتوانم و نماز و روزه كم به جا مى آورم اما سعى مى كنم جز حلال نخورم و جز با حلال نزديكى نكنم فرمودند: چه جهادى برتر از پاك نگهداشتن شكم و شرمگاه؟!

محاسن، ج 1، ص 292، ح 448

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه مطلب روانشناسی خوب:

« امپاتی »

توانایی قبول این حقیقت که هر فرد شخصیت ویژه خود را دارد و قدرت درک نقطه نظر فرد دیگر که اگر شما هم به جای او بودید همان طور فکر می کردید، معنای «امپاتی» را تشکیل می دهد.

«سمپاتی» عبارت است از همدردی با شخص دیگر ولی امپاتی همفکر بودن با دیگران و نگاه کردن به مساله ای از دریچه چشم آنان است. امپاتی یعنی اگر یک دونده دو ماراتن را در خط 20 مایلی مسیر دیدید، در پاهای خود احساس درد کنید.

امپاتی در یک کلام عبارت از رفتن در جلد دیگر و مشاهده خودتان از دریچه چشم اوست.

از خود این سوال را بپرسید: « اگر من جای همسرم بودم چنین همسری را دوست داشتم؟» ، « اگر من جای فرزندم بودم چنین والدینی را دوست داشتم؟» « دنیا از دریچه چشم یک کودک چگونه است؟»

بانوی جوانی فرزند 5 ساله خود را برای خرید کریسمس به فروشگاه می برد. او فکر می کرد فرزندش از تزئینات و شیرینی ها، غرفه ها، موزیک، عروسک ها و بابانوئل لذت خواهد برد. پس از رسیدن به محل، کودک شروع به نا آرامی و آویختن به دامن مادر نمود.

مادر با ترشرویی به کودک خود گفت:« اوه، مکان به این زیبایی و تماشایی باز هم نا آرامی؟ چرا سروصدا می کنی؟ اوه فهمیدم… بند کفشت باز شده» زن جوان برای بستن بند کفش فرزندش به زمین زانو زد، ناگهان سرش را بلند کرد. برای اولین بار دنیای خود را از دریچه چشم کودک 5 ساله با آن قد و قواره کوچک دید.

هیچ نوع اسباب بازی، عروسک، هدایا و ویترین های شادی آفرینی که انتظار داشت، ندید. فقط یک محل شلوغ با راهرو های پر پیچ و خم، بالای سرش دیده می شد.

پای بلند افرادی که برای خرید آمده بودند، فشار پاها، هل دادن مردم، ضربه های توی سر … چیز جالب و تفریحی دیده نمی شد. برخلاف انتظار وضع کاملا وحشتناک بود.

فورا با کودک به منزل برگشت و با خود عهد کرد از این پس هیچ چیز که به نظرش معشوف کننده می رسد به کودکش تحمیل نکند. این زن تجربه بک امپاتی نادری را به وسیله کودک 5 ساله اش مشاهده کرد که کمتر افراد بزرگ به آن دست یافته اند.

**************************************************

مردم آنچه را که گفته ای فراموش خواهند کرد
آنان آنچه را که انجام داده ای به فراموشی خواهند سپرد
اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شده اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند

***************************************

آموخته ام …… که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند 

آموخته ام …… که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد.

آموخته ام …… بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیر ترین فرد دنیاست .
آموخته ام …… تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تومرا . شاد کردی .
آموخته ام …… داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد .
آموخته ام…… که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت .
آموخته ام …… که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .

آموخته ام …… که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .


آموخته ام …… که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیکتر م


آموخته ام …… که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب کنم.
آموخته ام …… که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید .
آموخته ام …… بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است : وقتی که از شما خواسته می شود ،‌ و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد .
آموخته ام …… که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمیدن وی .

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند.

زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود».

آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.»

منبع دوتا مطلب آخر:

http://mohamad1009.blogfa.com/?p=4

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

تویی که مرا در سقوط میبینی

تا به حال اندیشیده ای که شاید، تو خود وارونه ایستاده ای ؟

#####################################

گاهی در سرزمین های بی حاصل و لم یزرع ، گل هایی می رویند که تو نمی توانی مشابه شان را در هیچ کجای دنیا بیابی . دیدن این گل های بی نظیر و حیرت انگیز ، خالی از لطف نیست.

 

بی تردید در سرزمین بی حاصل احساس تو نیز گل های آگاهی و تجربه های باطنی نابی پیدا می شوند.

 

بگرد، و آن ها را پیدا کن و شکرشان را به جای بیاور.

 

به هستی اعتماد کن

 

و صبور باش.

 

برخیز!

 

نوبت عاشقی فرا رسیده است.

 «««««««««««««««««««««««»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

به نظرم خدا معشوق نیست!
خدا خود عشـقه...
آخــــه کدوم معشوق میگه:
صـــدبار اگـــر توبه شکستـی باز آی....

×××××××××××××××××××××××××××××

در تفسیر «روح البیان» حکایتی نقل شده است. از این قرار که: یکی از فاسقان و روسیاهان عالم دست به دعا بلند کرد و به خداوند توجّه نمود، ولی خداوند با نظر لطف و رحمت به او نگاه نکرد.

بار دیگر او دست به دعا به طرف خدای متعال دراز کرد،خداوند باز از او روی گرداند، بار سوم دست نیاز به سوی بی نیاز مطلق دراز کرد و تضّرع و ناله نمود.

خداوند به ملائکه اش فرمود: فرشتگانم! دعای بنده ام را به اجابت رساندم که پروردگاری جز من ندارد.او را عفو نمودم و حوائجش را برآوردم؛ زیرا که من از تضرّع و گریه ی بندگانم شرم دارم

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*بارالها

برای همسایه ای که نان مرا ربودنان

برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی

برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش

و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق

از درگاهت آرزو دارم

التمـــــــــــــــاس دعــــــــــــــــــا

ی شویم سریعتر حرکت می کند .
آموخته ام …… که پول شخصیت نمی خرد .
آموخته ام …… که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .
آموخته ام …… که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان .
آموخته ام …… که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد.
آموخته ام …… که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.
آموخته ام …… که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .
آموخته ام …… که فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ،‌ بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.

یگانه راه برای افزودن خوشبختی بر روی زمین آن است که تقسیمش کنیم

سلااااااااااااام

حافظ میگه:

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه

کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو

لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست

سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست

دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای بود به گمانم...)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق...
دو دقیقه از فیلم گذشت
سه ، چهار، پنج ...
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..

جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
خدایا شکرت

**********************************************

روزگار عوض شد... مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو با هم ... هرکداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی! حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد...!

 **************************************************

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده

این همه عقده تل انبار شدن هم دارد

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

پای درس حضرت امیر(ع)

مردى كه از امیر مؤمنان حضرت علی (ع) خواست تا پندش دهد ، علی بی ابی طالب (ع) فرمودند :

* از آنان مباش كه بدون عمل صالح ، امید آخرت دارند و با آرزوهاى دور و دراز امید توبه در دل مى پرورانند.
* از آنان مباش كه در باره دنیا سخن زاهدانه مى گویند و در آن مشتاقانه مى كوشند. هر چه از دنیا به آنان عطا شود، سیر نگردند و اگر منع شوند، قانع نباشند.
* از آنان مباش كه نهى كنند، ولى نهى نپذیرند، فرمان دهند، اما فرمان نبرند.
* از آنان مباش كه نیكوكاران را دوست دارند، اما عمل نیك ایشان را انجام نمى دهند. و از بدكاران ناراحتند، ولى خود یكى از آنان هستند.
* از آنان مباش كه به خاطر كثرت گناهان از مرگ كراهت دارند.
* از آنان مباش كه هنگام بیمارى و گرفتارى از اعمال بد خود پشیمان مى شوند، ولى هنگام بهبودى و راحتى بى پروا به لهو و گناه روى مى آورند.
* از آنان مباش كه در راحتى مغرور و در گرفتارى ماءیوس هستند.
* از آنان مباش كه هنگام درد و مصیبت دست به دعا برمى دارند و هنگام آسایش و فراغت از خداوند رو مى گردانند.
* از آنان مباش كه اگر ثروتمند شوند گرد نكشى و فتنه بپا كنند، و اگر فقیر گردند ماءیوس و خوار شوند.
* از آنان مباش كه اگر كارى كنند، در آن كوتاهى ورزند، و اگر چیزى خواهند، در آن اصرار نمایند.
* از آنان مباش كه حوادث گذشته را براى عبرت دیگران باز گو مى كنند و خود عبرت نمى گیرند.
* از آنان مباش كه غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت دانند.
* از آنان مباش كه از مرگ مى ترسند، ولى به چاره جوئى بر نمى خیزند.
* از آنان مباش كه سهم خود تمام گیرند، ولى سهم دیگران ندهند.
* از آنان مباش كه همواره به سود خود و زیان دیگران حكم كنند و هیچگاه به سود دیگران و زیان خویش حكمى ندهند.

* از آنان مباش كه از مردم مى ترسد، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى ترسد در راه طاعت بنده ها.

 ××××××××××××××××××××××××××××××××××

علم یا عمل؟

روزی مردی داخل چاهی افتاد و...

یک اهل دلی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای.
یک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت.
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد.
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند.
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت.
یک پرستار کنار چاه ایستاد و با او گریه کرد.
یک روانشناس به او گفت دنبال دلایل افتادنش را در کودکیش جستجو کند. 
یک تقویت کننده فکراو را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است.
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی.
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاه بیرون آورد.

نتیجه اخلاقی: گاهی اوقات به جای نظریه پردازی در موارد مختلف دستی برسون.

 

منبع دو نوشته آخر:

http://mohamad1009.blogfa.com/?p=4

 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اگر امر به معروف هم می خواهی بکنی خیلی آهسته،
مثل آینه باش.
آینه داد نمی زند یقه ات بَد است.
وقتی روبروی آینه می ایستی جیغ نمی کشد بگوید چرا موی سرت اینجوری است ؟
خیلی سکوت محض است،...
آهسته هیچ کس خبر دار نیست،
جز تو و آینه...

علامه حسن زاده آملی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

هی رفیق!

از تو چه پنهان

آدم ها

آنقدر دورم زده اند

که بعید نیست

یکی از همین روزها

میدانی را به نامم کنند...

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

سعدی میگه:

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر ز پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت

که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مردم شهری که همه در آن می لنگند

به کسی که راست راه میرود می خندند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه جوری هق هق زدم صدام زخمیه

این اون دردی که نمیفهمیه

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

زندگی چرخش واژگان است ، یکی به جرم تفاوت تنهاست ، یکی به جرم تنهایی متفاوت

 +++++++++++++++++++++++++++++++++++++

باز دلم یاد شما می کند

یاد همان لطف و صفا می کند

این دل بی کینه همیشه تو را

بر سر سجاده دعا می کند

 

النمـــــــــــــــــــــــــــاس دعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

پ.ن:

بياييد گاهي سکوت کنيم

شايد خدا هم حرفي براي گفتن داشته باشد.....

پ.ن:

چگونه باید قرآن خواندو به خدا نزدیک شد؟

پ.ن:

چرا ما آدما به خودمون ظلم میکنیم؟

چرا وقتی میدونیم باید دکتر بریم و با یه قرص یا آمپول کوچولو خوب میشیم نمیریم؟

چرا خودمونو تنبیه میکنیم؟

چرا سطح اضطراب این قدر در کودکان و بزرگسالان افزایش یافته؟

چرا بعضی مسائل رو نمیشه حل کرد و فقط باید پذیرفت؟

چرا ترک اعتیاد اینقدر سخته؟اعتیاد به هرچیزی و هرکسی و هرجایی و هر فکر و خاطره ای؟

چرا اخلاص داشتن و تغافل مشکله؟

برای کسی که شگفت زده ی خود نیست معجزه ای وجود ندارد

سلام

 

یک عاشقانه با خدا:

دوباره صبح شده بود،نسیم خنک صبح  صورتم را نوازش کرد.از خواب بیدار شدم،آسمان را نگاه کردم،آبی بود،مثل همیشه .گنجشکها می خواندند.خورشید می تابید.و همه ی اینها بودند.وتو بودی.واین ها همه نشانه هایی از تو بود.و من فهمیدم که باید بود و باید زندگی کرد.باید حرکت کرد تا به تو رسید.و فهمیدم که امروز هم هدیه ای است از تو برای پیدا کردن تو ، برای رسیدن به تو.به تو که نزدیکی.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

یه شعر از حضرت حافظ علیه الرحمه:

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا

تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل

که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست

سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی

به یاد دار محبان بادپیما را

جزاین قدرنتوان گفت در جمال تو عیب

که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ

سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

 

هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری ، یادت باشه که تو این دنیا ،

همه مردم مزایای تو رو نداشتن .

گتسبی بزرگ - اسکات فیتس جرالد

 این قدر این آهنگه میثم ابراهیمی رو دوست دارم که نگو:

یکی همیشه هست که عاشق منه

نگام که می کنه پلک نمی زنه

تنهاست خودش ولی تنهام نمی زاره

دریا که چیزی نیست عجب دلی داره

با گریه هام میاد غم هام و حل کنه

نزدیک میشه تا من و بغل کنه

از آسمون شهر خیلی پایین تره

در و که وا کم خدا پشت دره

چشمام و بستم واز کنارش رد شدم

چشماش بسته تا نبینه بد شدم

هر کاری می کنم ازم نمی گذره

حسی که بین ماست از عشق بیشتره

چشمام و بستم واز کنارش رد شدم

چشماش بسته تا نبینه بد شدم

هر کاری می کنم ازم نمی گذره

حسی که بین ماست از عشق بیشتره

*****************************************************

هربار

من

تو را 

برای شعر

برنمی گزینم،

شعر

مرا 

برای تو 

برگزیده است. 

در هشیاری به سراغت نمی آیم؛ 

هر بار 

از سوزش انگشتانم

درمی یابم 

که باز

نام تو را می نوشته ام...

*********************************

اعتماد به نفس ضرورتا تضمین کننده موفقیت نیست،  

اما عدم اعتماد به نفس به یقین باعث شکست می شود.


آلبرت بندورا

×××××××××××××××××××××××××××××××××××

من آن ابرم که می خواهد ببارد

دل تنگم هوای گریه دارد

دل تنگم غریب این در و دشت

نمی داند کجا سر می گذارد

اینم به عشق خودم:


هر که سیمای راستان دارد
سر خدمت بر آستان دارد.

سعدی .

 حق چو سیما را معرف خوانده است
چشم عارف سوی سیما مانده است .

مولوی .

رخش سیمای عدل از دور میداد
جهانداری ز رویش نور میداد.

نظامی .

…  نگه می‌کنم ز جان و جسد

مرکبست و تو از فرق تا قدم جانی

گرت در آینه سیمای خویش دل ببرد

چو من شوی و به درمان خویش درمانی

سعدی.

   در خشک و تر نباشد

شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند

همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد

سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد

تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر …

سعدی.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نمیدونم شاعرش کیه اما یه بار حاج آقا سر کلاس خوندش٬خیلی قشنگه دوسش دارم:

نشسته در تب حال و هوای چشمانت

کسی که لک زده قلبش برای چشمانت

 

بهشت را به بها میدهند شکی نیست

نشان چشم چرانی بهای چشمانت

 

برای خلق چنین نقش های دل چسبی

چقدر حوصله کرده خدای چشمانت ؟

 

درون قاب نگاهت کشیده است انگار

دو بچه آهوی زیبا به جای چشمانت

 

سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود

به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟

 

نگاه من به تنش کرده جامه احرام

مگر قدم بزند در صفای چشمانت

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

چقدر من این نوشته عرفان نظرآهاری رو دوست دارم که میگه:

نام آفتابگردان همه را یاد آفتاب می اندازد

نام انسان کسی را یاد خدا خواهد انداخت؟!

++++++++++++ ++++++++++++

آموزه ای از روانشناسی:

  تصویر ذهنی معجزه می کند به شرطی که پس از تصویر سازی در راستای تحقق آن گام بردارید .

شوق رسیدن به آن خواسته را در وجودتان شعله ور کنید و با توجه به تواناییهایتان سعی در بالابردن آنها کنید.به

 آنچه که دارید فکر کنید و سعی کنید از آن نهایت استفاده را ببرید . دنیای خود را به دنیای توانایی تبدیل کنید.

 شما قدرتمند هستید پس همیشه واقع بینی را چاشنی زندگی تان کنید و با تکیه بر استعدادهایتان در راستای

 موفقیت گام بردارید . موفقیت حق شماست .

منبع این آموزه خوب:

http://mohamad1009.blogfa.com/?p=4

* عشق دانشکده تجربه انسان هاست

گرچه چندی است پر از طفل دبستان شده است

غلامرضا طریقی

<<<<<<<<<<<<<<<<<<< <<<<<<<<<<<<<<<<<<<

به سلامتی اونایی که مخاطب خاصشون خداست
به سلامتی اونایی که شبا به خدا شب بخیر میگن
به سلامتی اونایی که صبح با یاد خدا از خواب بیدار میشن
به سلامتی اونایی که خدا همه دار و ندارشونه.....

تا بعد التماس دعـــــــــــــــــا  

این خـط و این نشان که دلت برای هیچکس به انـدازه مـن تنـگ نخواهد شد ...

سلام

به هر که عشق به من میدهد

سلام و سلام

 

 خیلی عجیب و در عین حال جالبه که

ما میتونیم با حرفایی که بلدیم

بقیه رو بهشتی کنیم

اما خودمون رو نه!

ما را چه میشود؟!

 

گاهی دلم هوایش را میکند

هوای او

اویی که

هیچ وقت هوایم را نداشت... 

تو تنهاییت را "شعر"میکنی

من "دود"

دیگری "سکوت"

وشاید ...دختری در سرزمینم رو  بر گرداند و با گوشه روسری

اشکهایش را پاک کند !!!...

تنهایی تو کجا و تنهایی او کجا....

باز هم بگویید یک برابر یک است..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ_____________________________ 

هر جنسیتی هستی"مرد"باش

قبل از این که به کسی که میدونی با احساس و سادگی بگی:

دوستت دارم.....

******************************************

وقتی خسته ام
وقتی کلافم
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است که میشکنم . . .

********************************************************************************

این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش 

نه برای کسی، 

نه برای عشقی، 

نه برای جایی… 

نه برای چیزی! 

بلکه دلش برای خودش تنگ شده… 

برای خود خودش!؟

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

خیلی خسته ام...

از مرور خاطراتمون و فکر چیزایی که میتونستن خاطره بشن

از آدمایی که عشقی به ضخامت حباب دارند

از همه آرزوهایی که داشتم و حالا یادمم نمیاد

یه روزی بزرگترین آرزوم بودن

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

همیشه هم قافیه بوده اند، “ســ ـ ـیب” و “فریـ ـ ـب”!
همانند سیبی که آدم و حوا را فریب داد و حالـــا هم با هم میگوییم
سیــــــــ ــب
و دوربین های عکاسی را فریب میدهیمـــ
تا پنهان کنیم اندوهمان را پشت این لبخند مصنوعی…

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 

 

رفـــــــتنــــ ” همیشہ

حتی در دستور زبان فارســـی

لــــــازمـــ” است ..
 

 

 

 

مـــــــــــــوهایم را از قـــــــــید بـند آزاد کـــــــــــــردم ...

گذاشتم تا هر جا که دوست دارند بـــــــــریزند!

اما فــــــــــــــــــــــــــــــــــــکرم را باید کــــــــــــــــــــــــــــوتاه کنم!

چـــــــــــــــــــــــــــاره اى نـــــــــــــــــــــــــیست... !!!

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

مــیــشــود کــمــی مــرا دعــا کــنــیــد..؟!
مــن دلــم عــجــیــبــ زخــمــی اســتــ ..
جــا نــمــیــشــوم ..
نــه در زمــیــن ..
نــه در زمــان...
هــای ...
خــســتــه ام خــدا مــرا نــگــاه کــن...

 

#######################################

 

براے دلتنگــے هایــم

براے دغدغــہ هاے خـــودم

براے شانہ اے کہ تکیہ گاهــم نیستــــ !

برای دلے کہ دلتنگم نیست ...

براے دستے کہ نوازشگــ ـــر زخـم هایم نیست ...

براے خودم مے نویســـم !

بمیـ ــرم براے خـ ـودم کہ اینقـــدر تنهاستـــ !.!.!.!

 

\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\ 

 

چند وقتیست همه دلگیرند از من.....
دلیل میخواهند......
مدرک میخواهند برای غمگین بودنم.......
برای ناامید بودنم.......برای تلخ شدنم..........
نگران نباشید.....من نه غمگینم........
نه ناامید.....نه تلخ.......
فقط مدتیست به دنبالشان میگردم....
مدتیست گم شده اند...........
صبرم.........تحملم........امید هایم..........انگیزه ام........
نمیدانم کدام صفحه ی قصه ی سر گذشتم را جا گذاشتمشان......

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

زمـــان ، همــ ــه چیز را

نه مثل یکــ مسئله ی ریاضــــ ــــی ،

مثل یک حبــه قند ، در چای داغ حل می کنـــد ...

و تو در چرخــ ــش هــ ـای مــدام

خوبـــ حس خواهـــی کرد

معلق شدن سوزناکــ جزء به جزء اتــ را

در غــــ ــم !!

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

بــه دار آویــــخـــتــــــم

 

" خـــــــــودم  " را ....... نـــــــــــــه

 

" خـــــــاطــــــراتـــــت " را ....... نـــــــــــــه

 

" تـــــــــــــــو " را  ....... نـــــــــــــه

 

" خــــــــــودی " را که از " تـــــــــــو " و " خـــــاطراتـــــت "

 

ســـاخـــتـــم ...!!

%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%

مدت هاست تنهایم

اما دلـــــــــــــــــــــــتنگ اغوشی نیستم....

خسته ام

ولی به تکیـــــــــــــه گاهی نمی اندیشم...

چشم هایم ترهستندوقرمز

ولــــــــــــــــــــــــــــــی رازی ندارم....

چون مدت هاست!!!

دیگرکسی را"خـــــــــــــــــیلی"دوست ندارم....

 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

آدمای راستگو

خیلی زود و راحت عاشق میشن!

خیلی راحت احساسشون رو بروز میدن...

خیلی دیر دل میکنن...

خیلی دیر تنهات میذارن...

اما،

وقتی زخمی بشن!

ساکت میشن...

چیزی نمیگن و خیلی راحت میرون...

و دیگه هم بر نمیگردن!

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

تــمـام غـصـه هـا از هـمـان جـایـی آغـاز مـی شـونـد کـه …

تـرازو بـر مـی داری ، مـی افـتـی بـه جـان دوسـت داشـتـنـت!

انـدازه مـی گـیـری!

حـسـاب و کـتـاب مـی کـنـی!

مـقـایـسـه مـی کـنـی!

و خـدا نـکـنـد حـسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا …

کـه زیـادتـر دوسـتـش داشـتـه ای!

کـه زیـادتـر گـذشـتـه ای!

کـه زیـادتـر بـخـشـیـده ای!

بـه قـدر یـک ذره …!

یـک ثـانـیـه حـتـی …!

درسـت از هـمـانـجـاسـت کـه تـوقـع آغـاز مـی شـود

و تـوقـع آغـاز هـمـه رنـج هـایـی اسـت کـه بـه نـام عـشـق مـی بـریـم!

 

»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»««««««««««««««««««««

ﺑﭽــــﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑـــﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻓﻘـــﻂ ﺯﻧﺒــــﻮﺭﻫﺎ ﻧﯿﺶﻣﯿﺰﻧﻨـــﺪ

ﺑـــــــﺰﺭﮒﺷﺪﻡ

ﺩﯾـــﺪﻡ، ﺷﻨﯿـــﺪﻡ، ﺭﻓﺘــــﻢ، ﺁﻣـــﺪﻡ

ﻭ ﯾــــﺎﺩﮔﺮﻓﺘــــﻢ . . .

ﻧــــﻪ، ﺁﺩﻣــــــﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﯿــــﺶ ﻣﯿﺰﻧﻨـــﺪ

ﻫﺮ ﭼﻘـﺪﺭﺻﻤﯿــــــﻤﯽ ﺗﺮ، ﻋﺰﯾــــﺰﺗﺮ

ﻧﯿﺸﺸـــﺎﻥﺳـــــﻤﯽ ﺗــــﺮ

+++++++++++++++++++++++++++++++

دلـم کـُمــــــــــا مـیـخـواهـَـد

 

از هـمـانـهـایـی کـه دکـتـر مـیـگـویـَد:

 

مـتـاسـفـم...!

 

فـقـط  بـرایـَش دعــــــــــــــــــــــــــــا کـنـیـد..

پ.ن:دیشب فهمیدم هنوز آدمایی هستن که دوستم دارن

لحظه ی لذت بخشیه وقتی میفهمی هنوز کسی دوست داره

تجویز پزشک من حرم درمانی است...

سلاااااااااااااااااااااااااااااام

امیدوارم حال همه حسااااااااااابی خوب باشه

و اما یک شعر:

چندی است هوای چشم من بارانی است

هر خشت دلم بیانگر ویرانی است

بیماری دوری از خراسان دارم

تجویز پزشک من حرم درمانی است

به همین خاطر بود که به تجویز پزشکم رفتم مشهدالرضا

واقعا خوب بود

خیلی این زیارت بهم چسبید

ان شاء الله قسمت همه بشه

عاشق این شعرم:

بر مستی من حد سزاوار زدند            با شک و یقین تهمت بسیار زدند

حلاج شدم ولی به کفرم سوگند            دلتنگ تو بودم که مرا دار زدند

*************************************

دختر بچه ای از برادرش پرسید:

معنی عشق چیست؟؟

برادرش جواب داد:

عشق یعنی تو هرروز شکلات من رو از کوله پشتی مدرسه ام برمیداری،

و من هرروز بازهم شکلاتم رو همونجا میگذارم.

 __________________________________________________

شیخ رجبعلی خیاط:

چشمت به نامحرم می افتد،

اگر خوشت نیاید که مریضی!!

اما اگر خوشت آمد،فورا

چشمت را ببند و سرت را پایین

بینداز و بگو:

«یا خیر حبیب و محبوب...»

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

یه شعری که واقعا واسم جالب بود:

با تفنگش نتوانسته شکارم بکند

رفته با مطرب و اینترنت و ساز آمده است

ناوگانش نتوانسته مهارم بکند

رفته با لعبتک چشم نواز آمده است

بمب و موشک نتوانسته بترسانندم

فیس و بوک و توییتر شایعه ساز آمده است

شیمیایی زد و من باز عقب ننشستم

با کراک و هروئین تاخت و تاز آمده است

چون لگن شد اثر ناو هواپیمابر

پخش مه پاره زه مه واره به ناز آمده است

بس که از نغمه قرآن و دعا می ترسد

با رپ و عربده و تپ تپ جاز آمده است

فتنه هایش به بصیرت همه خنثی کردم

رفته با ساحر و با شعبده باز آمده است

ایسم ها شرقی و غربی همه رسوا گشتند

فرقه پردازی و عرفان مجاز آمده است

من جوانم چو علی اکبری الگوی من است

مشق و تدبیرم از او روح نواز آمده است

گر بحقیم از انبوه عدو باکی نیست

مرگ خونین و سعادت به تراز آمده است

من به یک ضربه کنم ،چاره مکر دشمن

مبطل منکر و فحشاء نماز آمده است

دشمنی کو به دوصد حیله ز در بیرون شد

گر که غفلت کنی از پنجره تو آمده است

جز دو روزی دگر از دولت او باقی نیست

استقامت کنی آن محرم راز آمده است

بینم آن روز شود بمب و مسلسل خاموش

بانگ«من مهدی ام»از سوی حجاز آمده است

ّ٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

از این شعره هم خوشم اومد:

چه کسی خواست

من و تو ما نشویم؟

خدا پدر مادرشو بیامرزه برای

سلامتیش جمیعا صلوات

خدایی دمش گرم نجاتم داد..

××××××××××××××××××××××××××××××

گاهی نباید صبر کرد

باید رها کرد و رفت

باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد

آدم ها همیشه نمی مانند...

 

پ.ن:دلم یه هل میخواد آنقدر محکم که

پرت شوم لای لباسهای کودکی ام

آنقدر که دیگر در را

به روی هیچ غریبه ای باز نکنم

 

تا بعد التماس دعا

دلمان گرفته

سلااااااااام

امام على عليه السلام :

اِنَّ لاَِهلِ التَّقوى عَلاماتٍ يُعرَفونَ بِها: صِدقُ الحَديثِ وَاَداءُ المانَةِ وَالوَفاءُ بِالعَهدِ و ... ؛

تقواپيشگان نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند: راستگويى، امانتدارى، وفاى به عهد و... .

التوحيد، ص63

 

توی میل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه می کردم

چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.

زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت و شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد.

از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد ، از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود...

زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.

گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:

نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟

بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:

اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند.

رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.

چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.

کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم.

این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.

به نقل از صفحه "یادداشت های بی تاریخ" دکتر صدرالدین الهی در کیهان لندن

 

زن مانند شیشه ی ظریف و شکستنی است ، هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید ، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکن

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

مگر نه اینکه از رگ گردنم به من نزدیکتری...؟
مگر نه اینکه ،مهربان تر از مادر برای منی...!؟
مگر تو مرا با تمام عشق و ارزویت نیافریدی...؟
مگر نمیگویی ،مرا دوست داری...؟
هیچ چیز نمیخواهم
...
فقط...!
لحظه ای مرا به آغوش بکش...
دلم از همه چیز بیشتر...
برای یک آغوش مهربان ...
تنگ است
 

###########################

چندتا جمله و شعری که به نظرم قشنگن:

 

به راستی:

دشمنان نیستند که انسان ها را به تنهایی و انزوا محکوم می کنند، 
 

دوستانند .  

میلان کوندرا 

*******************************

چیزی که بیشتر از همه عشق را تباه می کند 

این است که یک دفعه متوجه می شوی 

رفتار مقبول سابقت دیگر مضحک شده است ... 

زمان لرزه 

کورت وانگات

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مرا مي فهمي

وهمين ساده ترين قصه يك انسان است

تو مرا مي خواني

من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم

و تو هم مي داني تا ابد در دل من مي ماني

____________________________________________

خیالت راحت باشد دیگر برای داشتنت پافشاری نمی کنم 

نه دلتنگ صدایت می شوم و نه دلتنگ آغوشت 

خیلی که دلم بگیرد گوشه ی اتاق می روم  

سیگاری روشن می کنم قاب عکست را برمی دارم 

و خاطراتت را دود می کنم ... 

راستش را بخواهی از یک جایی به بعد آدم کم می آورد 

بُهت زده می شود وقتی می بیند زمین و زمان هم 

ساز جدایی را می زنند ،  

از یک جایی به بعد دیگر حرف رفتن که می شود 

دستش نمی لرزد ، زبانش هم به لُکنت نمی اُفتد

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

چـه بیــهـوده اختــراع شــد
سـَـم...
شکنـجه...
تیـــغ...
چـــوبه ی دار...
و امثــال اینـــهـــا !
وقتـی یـکـ خـــاطــره مـی تــوانــــد
نفست را بنـــد بیـــاورد...زمــین گیــرتــ کنــــد
تــو را بــه گـــریـه بینـــدازد...
خونت را بــه جـوشـ آورد ...

 <<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<
خودم را به شادی تو فروختم
و حواسم نبود که
حواست به بهایِ من نیست
حال
خیالت را می فروشم تاخودم را پس بگیرم...

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> 

خیلی اینو دوست دارم: 

به مَـن قـول بده

در تـمامِ سال ـهایے کــه باقے مانـده

تا ابـَد ….

مـُواظب خـودت باشے

دیگـر مَـن نـیستـم که یاد آوری ات کنم

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ 

گــآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛

دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛

اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛

گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛

زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛

وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛

بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!

گآهی دِلگــیری. . . ؛

شآیــَد اَز خودَت . . .؛

شآیــَد....

××××××××××××××××××××××××××××

بـــــــــــــاشه ...

مــــــــــــن بـــــــــــه تـــــــــــو نمــــــــــــــــیام ...

امـــــــــــــا تــــــــــــــــو بـــــــــــــه خـــــــــــــودت بــــــــــــــیا

 

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

راست میگویند..

 دوران جنگ نرم است...

 نیازی به سلاح گرم وسرد نیست ...

کافیست قهر کنی...

 درجا مرده ام...

مخاطب خاص من همیشه خداست! 

ما را ز برای خود نمیخواهد کس ما را همه کس برای خودمیخواهد

امام رضا علیه السلام:

لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِى العِبادَةِ اتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ (ص) وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ (ص) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـى العِبـادَةِ فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر؛

مبادا اعمال نیک را به اتکاى دوستى آل محمد (ص) رها کنید، مبادا دوستى آل محمد (ص) را به اتکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از ایـن دو ، به تنهایى پذیرفته نمى شود.

فقه الرضا ص339 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج75، ص 347 و 348

 

پ.ن:اندیشه روز و شبم پیوسته این است

من بر تو دل بستم؟!

دریغ از دل که بستم!

افسوس بر من ،گوهر خود را فشاندم

در پای بت هایی که باید می شکستم...

 تا بعد

التماس دعا